هر چیز کلان مانند کوه. (ناظم الاطباء). هر چیز کلان و درشت مانند کوه. (از فرهنگ فارسی معین) : بر سمند کوه پیکر تندخویان گرم جنگ همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین. وحشی (از فرهنگ فارسی معین)
هر چیز کلان مانند کوه. (ناظم الاطباء). هر چیز کلان و درشت مانند کوه. (از فرهنگ فارسی معین) : بر سمند کوه پیکر تندخویان گرم جنگ همچو آتش گشته پنهان در لباس آهنین. وحشی (از فرهنگ فارسی معین)
آنکه پیکری زیبا مانند ماه دارد ماه پیکر درفش: درفش و بیرقی که بر آن نقش ماه باشد، برای مثال یکی ماه پیکردرفش از برش / به ابر اندرآورده تابان سرش (فردوسی - ۳/۲۰)
آنکه پیکری زیبا مانند ماه دارد ماه پیکر درفش: درفش و بیرقی که بر آن نقش ماه باشد، برای مِثال یکی ماه پیکردرفش از برش / به ابر اندرآورده تابان سرش (فردوسی - ۳/۲۰)
مخفف کوه پیکر است که فیل و اسب قوی هیکل باشد. (برهان) (آنندراج). کوه پیکر و پیل و اسب قوی پیکر. (ناظم الاطباء). انسان یا حیوانی بزرگ جثه و تنومند: تهمتن یکی گرز زد بر سرش که خم گشت بالای که پیکرش. فردوسی. پی بازی ّ گوی شد خسرو بر یکی تازی اسب که پیکر. فرخی. هزار اسب که پیکر تیزگام به برگستوان و به زرین ستام. اسدی. برانگیخت که پیکر بادپای به گرز گران اندرآمد ز جای. اسدی. بسا کها که بر آن کوه شاه چوگان زد به سم ّ مرکب که پیکرش بیابان کرد. مسعودسعد
مخفف کوه پیکر است که فیل و اسب قوی هیکل باشد. (برهان) (آنندراج). کوه پیکر و پیل و اسب قوی پیکر. (ناظم الاطباء). انسان یا حیوانی بزرگ جثه و تنومند: تهمتن یکی گرز زد بر سرش که خم گشت بالای که پیکرش. فردوسی. پی بازی ّ گوی شد خسرو بر یکی تازی اسب که پیکر. فرخی. هزار اسب که پیکر تیزگام به برگستوان و به زرین ستام. اسدی. برانگیخت که پیکر بادپای به گرز گران اندرآمد ز جای. اسدی. بسا کها که بر آن کوه شاه چوگان زد به سُم ّ مرکب که پیکرش بیابان کرد. مسعودسعد